آبدیده

در آهنگری دنیا، به دست آهنگری به نام خدا، آهنی خواهم شد آب‌دیده ....

آبدیده

در آهنگری دنیا، به دست آهنگری به نام خدا، آهنی خواهم شد آب‌دیده ....

آبدیده

به قول استادم...
آدمی را،
آبِـ دیده، آبـ دیده خواهدکرد و بس!

... و چه آب‌راهی بهتر از حـسـیـــن (ع)
برای جاری شدن!؟
------------------------------------------
آهنی هستم پر از ناخالصی که خــدا
دارد در این دنیا مرا خالص می‌کند،
حال به هر روشی که یار پسندد...
از دل کوه که بیرون آمدم فکر می‌کردم
که گران‌بهاترین شیء دنیا هستم، تا
این‌که به دست آهنگری افتادم که در
کوره‌ی حوادثش داغم کرد،
با انبر سختی‌هایش پیچاندم،
با پتک مشکلاتش بر سرم زد،
با آب خنک حسرتش سردم کرد
و هنوز هم هرچه می‌تواند انجام می‌دهد
تا آب دیده شوم ...
------------------------------------------
سربازی تمام شد و سر بازی نه!
------------------------------------------
محمّدامین شرکت‌اوّل
پسری هستم...
چپ دست، باقدی خیلیــــــــ بلند؛
عشقِ کتاب، فلسفه، سیاست

.

دیگه فقط مانده که خاله خان باجی های تحریریه برای من به دنبال گزینه مناسب باشند...


...............................

با هم رفیقیم و خودش به من گفت که از این خاله خان باجی ها دوری کنم.

آمد و زد به شانه ام و روی صندلی خالی کنار میز نشست و گفت: ببین! چیزی که من در این چند ماه از تو دیدم، می تونم بهت قول بدم اگه پشتش بگذاری می تونی در عرض یکی دو سال خیلی از این آدمای توی تحریریه رو پشت سر بگذاری، به نظر من هم تا سه چهار سال دیگه به ازدواج و اینا فکر نکن، در اولویت اول به کارت بچسب و بعدش هم درست را ادامه بده...