آبدیده

در آهنگری دنیا، به دست آهنگری به نام خدا، آهنی خواهم شد آب‌دیده ....

آبدیده

در آهنگری دنیا، به دست آهنگری به نام خدا، آهنی خواهم شد آب‌دیده ....

آبدیده

به قول استادم...
آدمی را،
آبِـ دیده، آبـ دیده خواهدکرد و بس!

... و چه آب‌راهی بهتر از حـسـیـــن (ع)
برای جاری شدن!؟
------------------------------------------
آهنی هستم پر از ناخالصی که خــدا
دارد در این دنیا مرا خالص می‌کند،
حال به هر روشی که یار پسندد...
از دل کوه که بیرون آمدم فکر می‌کردم
که گران‌بهاترین شیء دنیا هستم، تا
این‌که به دست آهنگری افتادم که در
کوره‌ی حوادثش داغم کرد،
با انبر سختی‌هایش پیچاندم،
با پتک مشکلاتش بر سرم زد،
با آب خنک حسرتش سردم کرد
و هنوز هم هرچه می‌تواند انجام می‌دهد
تا آب دیده شوم ...
------------------------------------------
سربازی تمام شد و سر بازی نه!
------------------------------------------
محمّدامین شرکت‌اوّل
پسری هستم...
چپ دست، باقدی خیلیــــــــ بلند؛
عشقِ کتاب، فلسفه، سیاست

.

محسنِ نامردِ نالوتیِ بی معرفت!

کجایی؟! کجایی الان که بیشتر از هر وقتی بهت نیاز دارم!؟

آره آره! میدونم انیس آدم باس خداش باشه ولی خب خدا جای خودش تو هم جای خودت

سید محسن کجایی که باز تا کله سحر تو خیابون ها با هم راه بریم و هی من برات حرف بزنم و تو آرام گوش بدی و کمکم کنی؟! حتی اگه بعضی وقتا کمکی هم نمیتونستی بکنی همین گوش دادنت آرومم میکرد.

آره آره!!! برم با امام رضا حرف بزنم! درسته ولی خب امام رضا جای خودش و تو هم جای خودت

خیلی از این کلام میترسم ولی از دست دادن رفاقت با تو برام خیلی سخت تر از از دست دادن استادم بود؛

:) چند وقت پیش یاد آن زمانی افتادم که اولین مطلبم در جیم چاپ شده بود؛ یادش بخیر؛ خیلی هیجان داشتم و تو از آن زمان هایی برایم میگفتی که در جیم مینوشتی! آخر حرف هایم هم گفتی دوست داری برای یک جای دیگر هم بنویسی؟! و منِ تازه کار، ذوق زده گفتم آره! و تو گفتی اینجا با جیم کمی فرق دارد؛ تو اگر در جیم برای پول و معروفیت مینویسی بنویس ولی این جایی که من میگویم نوشتن درونش فقط برای خداست، نوعی صدقه است، باقیات الصالحات؛ ولی منِ کم فهم کمی سست شدم ولی باز هم دوست داشتم تجربه های جدید را مزه کنم. یادم هست چند روز بعدش زنگ زدی و آدرسی و قراری...

و این شد که من برای اولین بار با نگاره؛ اتحادیه و خیلی چیزهای دیگر آشنا شدم؛ یادت هست وقتی اولین کارت هدیه ای که حق التحریر نگاره بود را برایم آوردی چه گفتم!؟ گفتم مگر نگفتی برای خداست؟! خب کار برای خدا را که اجرش را تو نمیدهی! خود خدا میدهد!


یا قبل از این حرفها یادت هست آن شب درون مسجد!؟ داشتم بنرها را دور رول میپیچیدیم و من گفتم فردی به من ایمیل داده و از من دعوت به همکاری کرده! اسمش آقای حامد نادریست! آن هم برای چه؟! برای نوشتن! از منی که تا به حالا یک انشاء درست و کامل هم ننوشته ام! آن هم برای کجا! برای جیم! عشقه آن دوران من!

تو ملیحانه خندیدی و گفتی یادش بخیر...


گفتم حامد نادری؛ آخرین باری که هم را دیدیم یادت است؟ عروسی حامد بود؛ تو حتی در چشمانم هم نگاه نکردی! من از آخر مجلس وقتی دیدم وارد شدی هیجان زده و با شوق به سمت در دویدم تا به تو رسیدم، دست دراز کردم ولی تو آن قدر سرد دست دادی که خیلی سخت توانستم اشک هایم را کنترل کنم.

یکی میگفت آدمی نباید انیسش آدمی دیگر باشد، چون هر قدر هم عالی باشد بالاخره آدم است! انیس آدمی فقط خداست و لاغیر میگفت اگر یک آدم انیس کسی شود بالاخره روزی و بر سر اتفاقی ممکن است جدایی بینشان رخ دهد؛ ولی من آن روزها درک نمیکردم، ولی الان تک تک سلولها بدنم دردش را حس کرده اند.

سید محسن کجایی؟!!؟ این روزها بیشتر از تمام عمرم به تو نیاز دارم!!!! کفر نمیگویم!!! به خدا نیاز دارم ولی من همیشه تو را وسیله خدا برای خودم میدانستم.

محسن امشب حالم خوب نیست؛ خبری را شنیدم که هم دوست داشتم بشنوم و هم دوست نداشتم...

برزخه برزخم

دوباره تمام فاکتورهای زندگی ام مجهول شدند!

فاکتورهایی که لحظه به لحظه زندگی تمام سعیم بر این است که آن ها را حل کنم و به جوابی برسم

سید محسن! دارم با خودم فکر میکنم خوش بحال شهید سید حمید حجت، خوش بحال شهید بهزاد احدیان، خوش بحال شهید مهدی حکمت، خشوبحالشان که قبل از افتادن به گودال زندگی رفتند...

کاش میشد ما هم قبل از ورود به این گودال پر بکشیم...

شاید سوریه...

شاید...

ولی نه به این زودی...

سید محسن....

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی