آبدیده

در آهنگری دنیا، به دست آهنگری به نام خدا، آهنی خواهم شد آب‌دیده ....

آبدیده

در آهنگری دنیا، به دست آهنگری به نام خدا، آهنی خواهم شد آب‌دیده ....

آبدیده

به قول استادم...
آدمی را،
آبِـ دیده، آبـ دیده خواهدکرد و بس!

... و چه آب‌راهی بهتر از حـسـیـــن (ع)
برای جاری شدن!؟
------------------------------------------
آهنی هستم پر از ناخالصی که خــدا
دارد در این دنیا مرا خالص می‌کند،
حال به هر روشی که یار پسندد...
از دل کوه که بیرون آمدم فکر می‌کردم
که گران‌بهاترین شیء دنیا هستم، تا
این‌که به دست آهنگری افتادم که در
کوره‌ی حوادثش داغم کرد،
با انبر سختی‌هایش پیچاندم،
با پتک مشکلاتش بر سرم زد،
با آب خنک حسرتش سردم کرد
و هنوز هم هرچه می‌تواند انجام می‌دهد
تا آب دیده شوم ...
------------------------------------------
سربازی تمام شد و سر بازی نه!
------------------------------------------
محمّدامین شرکت‌اوّل
پسری هستم...
چپ دست، باقدی خیلیــــــــ بلند؛
عشقِ کتاب، فلسفه، سیاست

.

میپرسه سایز پاتون چنده که یکدفعه متی با نمکِ خاصی میپره وسط حرفم و میگه چهل و غول...
.
نمیدانم چرا این اخلاقم را نمی توانم ترک کنم؛ هر وقت که کارهایم زیاد میشوند دلم می خواهد وبلاگ نویسی کنم.
15 مصاحبه یه جا
یه مطلب 1200 لکمه ای معرفی چندتا کتاب یه جا
دوتا گزارش خبری یه جا
و یه گزارش دیگه یه جا
کننده کار میدونه چقدر سخته این همه مطلبو تا سه شنبه تحویل بدم.
با توجه به این نکته که به نظر من یکی از عذاب های الیم در جهنم اینه که طرفو مینشونن کنار یه تلفن و بهش میگن زنگ بزن فلانی مصاحبه بگیر :|

آره! درسته! خودمم قبول دارم که آدم طمّاعیم ولی این دفعه فرق داره! این دفعه طمعی در کار نیست! اسم این دفعه رو شاید بشه گذاشت روش خاصی برای فرار! خودم را غرق کار کردم تا فرار کنم؛ فرار کنم از چیزی که هم نیش است و هم نوش؛ چیزی که فکر کردن به آن هم آرامم میکند و هم آزارم میدهد چیزی که می‌خواهم هم ذهنم را از آن خالی کنم و هم با تمام وجود ذهنم را غرق در آن میکنم.
دیشب فکر میکردم مرز بین دیوانگی و عاقلی چیست؟! عربده!؟ رفتار ناهنجار؟! عشق!؟ اختلالات شدید ذهنی؟! آدم کشی؟! عدم توان تحلیل ذهنی!؟ و یا هزار و یک چیز دیگر؟!
دیشب فکر میکردم چه چیزی مرا از دیوانگی دور میکند؟! چه چیزی تمامی مردم جهان را از دیوانگی دور میکند؟!
اهههههههه آنقدر غرق این افکار شدم که یادم رفت چه مینوشتم.
.
میپرسه سایز پاتون چنده که یکدفعه متی با نمکِ خاصی میپره وسط حرفم و میگه چهل و غول...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی