از اولین بار پنج سال گذشته...
اولین باری که مطلبی از من در نشریه چاپ شد آنقدر ذوق زده بودم که پنج نسخه از اون رو خریدم و برای خودم نگه داشتم؛ البت یکیشونو گذاشتم دم دست برای نشون دادن به این و اون و چهارتای بعدی رو هزار جا قاییم کردم که یه وخ خراب نشدن و تا نخورن...
یکی سالی بود که برای جیم مینوشتم؛ از اول شماره که مطلبی از من توش چاپ شده بود دوتا نسخه از دفتر برمیداشتم برای آرشیو، علاوه بر اون آرشیو بسیار منظمی هم از فایلهای مطلبهایم درون کامپیوتر و هادر اکسترنالم داشتم که بر اساس تاریخ و موضوع مطالب کتگوری بود.
گذشت و گذشت...
مطالب متنوع و نشریات و مطبوعات متنوع، دیگر حجم کاری آنقدر زیاد شد که خبری از آرشیو کردن مطالب چاپی نبود، آرشیو الکترونیکی هم به پنج فولدر محدود شده بود، پنج فولدر به نام پنج جایی که برایشان مینوشتم...
و امروز به جایی رسیده که وقتی مثلا از فلان جا سفارش مطلب میدهند شرطم برای همکاری، عدم چاپ اسمم در مطلب است...
هیچ وقت فقط نمیکردم اون ذوق زدگی اول به اینجا برسه!